روشن و گرم و زندگی پرداز آسمان مثل یک تبسم شد
هرچه سرماوهرچه دل سردی پرزدآهسته ازنظرگم شد
* * * * * *
بانسیمی که زندگی دراوست بازچشم جوانه ای واشد
بردرختی شکوفه ای خندید در کتابی بهار معنا شد
* * * * * *
با بهاری که می رسد از راه سبزشو،تازه شو،بهاری شو
مثل یک شاخه گل جوانه بزن مثل یک چشمه سارجاری شو
* * * * * *
زندگی برتو می زند لبخند هست وقت شکفتنت امروز
بهترازهرچه هست در دنیا باخدارازگفتنت امروز
«محمدجوادمحبت»
علی آن شیر خدا شاه عرب الفتی داشته با این دل شب
شب زاسرار علی آگاه است دل شب محرم سرالله است
فجرتاسینه ی آفاق شکافت چشم بیدارعلی خفته نیافت
ناشناسی که به تاریکی شب می برد شام یتیمان عرب
عشق بازی که هم آغوش خطر خفت در خوابگه پیغمبر
آن دم صبح قیامت تأثیر حلقه ی در شد از او دامن گیر
دست در دامن مولا زد در که علی بگذر و از ما مگذر
شال می بست و دایی مبهم که کمر بند شهادت محکم
شبروان مست ولای تو علی جان عالم به فدای تو علی
«محمد حسین شهریار»